شیطنت تختخواب: خلاصه تجربیات نینی سایتیها (22 مورد)
بحث و تبادل نظر در مورد شیطنتهای تختخواب و روابط زناشویی، یکی از موضوعات پرطرفدار در نینی سایت است. در این مطلب، سعی کردهایم 22 تجربه و نکته از کاربران این سایت را خلاصه کنیم که شاید برای شما هم جالب و مفید باشد.

لازم به ذکر است که این تجربیات، نظرات شخصی کاربران هستند و لزوماً برای همه افراد قابل تعمیم نیستند.
- ✅“همیشه پیشقدم بشید، نذارید همسرتون فکر کنه خسته شدید. “
- ✅“تنوع خیلی مهمه. یه بار با لباس خواب، یه بار بی لباس!”
- ✅“از قبل برنامه ریزی کنید. یه شام رمانتیک و بعدش. . . “
- ✅“به حرفهای همدیگه گوش کنید و ببینید چی دوست داره. “
- ✅“گاهی وقتا یه ماساژ ساده معجزه میکنه. “
- ✅“از کلمات محبتآمیز استفاده کنید. تعریف از ظاهر و اندامش خیلی تاثیر داره. “
- ✅“به بهداشت فردی خیلی اهمیت بدید. عطر و بوی خوب فراموش نشه. “
- ✅“یه کم بازیگوشی و خنده، فضا رو خیلی صمیمیتر میکنه. “
- ✅“فیلمهای آموزشی ببینید و ایدههای جدید بگیرید. “
- ✅“اگه بچه کوچیک دارید، یه کم سختتره ولی غیرممکن نیست. وقتی خوابه یا کسی هست که نگهداری کنه، یه کم وقت بذارید. “
- ✅“به همدیگه زمان بدید. عجله نکنید و از لحظه لذت ببرید. “
- ✅“اگه خسته هستید، به همسرتون بگید. مجبور نیستید همیشه اوکی باشید. “
- ✅“به اعتماد به نفس همسرتون کمک کنید. تشویق و تحسین خیلی مهمه. “
- ✅“یه کم خلاقیت به خرج بدید. یه مکان جدید، یه پوزیشن جدید. . . “
- ✅“از فانتزیهای همدیگه باخبر باشید و سعی کنید بهشون احترام بذارید. “
- ✅“اگه مشکلی دارید، با هم صحبت کنید و از یه مشاور کمک بگیرید. “
- ✅“به نیازهای خودتون هم توجه کنید. راضی نگه داشتن هر دو طرف مهمه. “
- ✅“لباس زیرهای فانتزی رو دست کم نگیرید. “
- ✅“گاهی وقتا یه دوش مشترک خیلی رمانتیک میشه. “
- ✅“پیامهای عاشقانه و تحریکآمیز در طول روز بفرستید. “
- ✅“از روغنهای ماساژ با رایحههای مختلف استفاده کنید. “
- ✅“تغییر دکوراسیون اتاق خواب هم میتونه تاثیرگذار باشه. “

اینها فقط چند نمونه از تجربیات کاربران نینی سایت بود.
شیطنت های تخت خوابی در نی نی سایت: 22 تجربه خواندنی
1. یهویی برق رفت!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار خیلی جدی یهو برق رفته و هر دوتاشون از خنده روده بر شدن. میگفت دیگه اون لحظه اصلا نمیشد فضا رو رمانتیک نگه داشت. بعدش سعی کردن شمع روشن کنن ولی شمع ها هم زود تموم شدن و مجبور شدن تو تاریکی مطلق بخوابن. میگفت تجربه جالبی بود!بعضی از کاربرای دیگه هم گفتن این اتفاق براشون افتاده و همیشه یه منبع نور اضطراری دم دست دارن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود تو اینجور مواقع میشه از چراغ قوه موبایل استفاده کرد. یه کاربر دیگه هم نوشته بود شوهرش تو تاریکی شروع کرده به تقلید صدای حیوانات و کلی خندیدن. یکی دیگه هم گفته بود بعد از رفتن برق، شوهرم شروع کرد به تعریف کردن داستان های ترسناک. خلاصه اینکه رفتن برق یهویی میتونه کلی ماجرا درست کنه!
2. صدای شکم!
یکی از کاربرا تعریف میکرد که وسط یه لحظه حساس، شکمش قار و قور کرده و کل تمرکز هر دوتاشون از بین رفته. میگفت خیلی خجالت کشیده ولی شوهرم کلی خندیده و گفته گشنته؟بعدش رفتن یه چیزی خوردن و دوباره برگشتن. ولی میگفت دیگه اون حس اول برنگشته. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش یه چیزی بخورن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه کم آجیل یا میوه کنار تخت داشته باشن برای اینجور مواقع. یه کاربر دیگه هم گفته بود شکمش صدا کرده و شوهرم فکر کرده بچه داره لگد میزنه!یکی دیگه هم گفته بود از استرس صدا کرده و بعدش کلی خجالت کشیده. به هر حال، صدای شکم یه معضل بزرگه!
3. بچه ها بیدار شدن!
این یکی از رایج ترین اتفاقاتیه که کاربرا در موردش نوشته بودن. وسط یه کار مهم، یهو بچه ها بیدار میشن و همه چی خراب میشه. میگفتن دیگه نمیشه ادامه داد. بعضی ها میگفتن بچه ها میومدن بغلشون میکردن و دیگه اصلا نمیشد کاری کرد. خیلی از کاربرا میگفتن باید خیلی مواظب باشن که بچه ها بیدار نشن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه زمان خاص رو برای این کارها انتخاب کنن که بچه ها خواب باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود بچه هاش اومدن و شروع کردن به بازی کردن باهاشون. یکی دیگه هم گفته بود بچه اش اومده و گفته گشنمه!خلاصه اینکه بچه ها همیشه یه سورپرایز دارن!
4. زنگ تلفن!
یکی دیگه از مزاحمت های رایج، زنگ تلفنه. وسط یه لحظه حساس، یهو تلفن زنگ میخوره و همه چی خراب میشه. میگفتن خیلی حرص خوردن. بعضی ها میگفتن جواب دادن و یه مکالمه کوتاه داشتن و بعدش دیگه حس و حالش از بین رفته. خیلی از کاربرا میگفتن تلفن رو سایلنت میکنن قبل از شروع. یه نفر هم پیشنهاد داده بود تلفن رو بذارن روی حالت “مزاحم نشوید”. یه کاربر دیگه هم گفته بود تلفن زنگ خورده و یه خبر بد شنیده و همه چی کنسل شده. یکی دیگه هم گفته بود تلفن زنگ خورده و تبلیغات بوده و خیلی عصبانی شده. به هر حال، تلفن همیشه یه مزاحمه!
5. یهو یاد یه کار مهم افتادن!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو یادش افتاده که فردا باید یه کار خیلی مهم انجام بده و کل تمرکزش از بین رفته. میگفت دیگه نمیتونسته ادامه بده. بعدش بلند شده و شروع کرده به برنامه ریزی برای فردا. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش همه کارهاشون رو انجام بدن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه دفترچه یادداشت کنار تخت داشته باشن برای اینجور مواقع. یه کاربر دیگه هم گفته بود یادش افتاده که غذای روی گازه و سریع دویده پایین. یکی دیگه هم گفته بود یادش افتاده که اتو رو خاموش نکرده و مجبور شده بره چک کنه. به هر حال، یهو یاد کار مهم افتادن خیلی بده!
6. یهو خسته شدن!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو خیلی خسته شده و دیگه نتونسته ادامه بده. میگفت احساس ضعف کرده. بعدش خوابیده و دیگه بیدار نشده. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش استراحت کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه کم خوراکی انرژی زا کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود سردرد گرفته و مجبور شده قرص بخوره. یکی دیگه هم گفته بود دلش درد گرفته و مجبور شده بره دستشویی. به هر حال، خسته شدن یه مشکله!
7. خنده های بی مورد!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه لحظه جدی، یهو خندش گرفته و نتونسته جلوی خودشو بگیره. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شده و فکر کرده داره مسخرش میکنه. بعدش کلی معذرت خواهی کرده و گفته دست خودش نبوده. میگفت شوهرم باورش نمیشده. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن جلوی خندشون رو بگیرن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه چیز ناراحت کننده رو تو ذهنشون تصور کنن. یه کاربر دیگه هم گفته بود شوهرش قلقلکش داده و نتونسته جلوی خندشو بگیره. یکی دیگه هم گفته بود یاد یه خاطره خنده دار افتاده و نتونسته جلوی خودشو بگیره. به هر حال، خنده بی مورد یه دردسره!
8. صداهای عجیب و غریب!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو یه صدای عجیب و غریب از بیرون اومده و ترسیده. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش رفته بیرون رو چک کرده ولی هیچ چیزی نبوده. میگفت خیلی استرس گرفته. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن خونه رو امن کنن قبل از شروع. یه نفر هم پیشنهاد داده بود پنجره ها رو ببندن. یه کاربر دیگه هم گفته بود صدا از لوله های آب اومده و ترسیده. یکی دیگه هم گفته بود صدا از سقف اومده و فکر کرده جن دیده. به هر حال، صداهای عجیب و غریب ترسناک هستن!
9. یاد قرض ها افتادن!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو یادش افتاده که چقدر قرض داره و استرس گرفته. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش بلند شده و شروع کرده به حساب و کتاب کردن. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش همه حساب ها رو چک کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه دفترچه یادداشت کنار تخت داشته باشن برای اینجور مواقع. یه کاربر دیگه هم گفته بود یادش افتاده که باید قسط پرداخت کنه و استرس گرفته. یکی دیگه هم گفته بود یادش افتاده که باید مالیات پرداخت کنه و ناراحت شده. به هر حال، یاد قرض ها افتادن خیلی بده!
10. حیوانات خانگی!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو گربه اش پریده روی تخت و همه چی خراب شده. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده.
بعدش مجبور شده گربه رو از اتاق بیرون کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن حیوانات خانگی رو از اتاق بیرون کنن قبل از شروع. یه نفر هم پیشنهاد داده بود در اتاق رو ببندن. یه کاربر دیگه هم گفته بود سگش اومده و شروع کرده به لیسیدن صورتشون. یکی دیگه هم گفته بود پرنده اش شروع کرده به جیک جیک کردن و تمرکزشون رو بهم زده. به هر حال، حیوانات خانگی دردسرسازن!
11. پریود شدن ناگهانی!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو پریود شده و همه چی خراب شده. میگفت خیلی خجالت کشیده. بعدش مجبور شده بره حموم و لباساشو عوض کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن آمادگی داشته باشن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه پد بهداشتی کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود از قبل یه قرص خورده که پریودیش عقب بیفته ولی بازم اتفاق افتاده. یکی دیگه هم گفته بود از استرس پریود شده و ناراحت شده. به هر حال، پریود شدن ناگهانی خیلی بده!
12. یاد دعواهای قبلی افتادن!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو یاد یه دعوای قدیمی افتاده و ناراحت شده. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش شروع کرده به غر زدن و دوباره دعواشون شده. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن گذشته رو فراموش کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود قبلش با هم صحبت کنن و مشکلات رو حل کنن. یه کاربر دیگه هم گفته بود یاد یه حرف بدی افتاده که شوهرش بهش زده و دلش شکسته. یکی دیگه هم گفته بود یاد یه خیانت افتاده و نتونسته خودشو کنترل کنه. به هر حال، یاد دعواهای قبلی افتادن خیلی بده!
13. مشکلات گوارشی!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو دلش درد گرفته و مجبور شده بره دستشویی. میگفت خیلی خجالت کشیده. بعدش دیگه حس و حالش از بین رفته. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش غذای سنگین نخورن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه قرص ضد نفخ بخورن. یه کاربر دیگه هم گفته بود اسهال شده و مجبور شده بره دکتر. یکی دیگه هم گفته بود یبوست داشته و نتونسته راحت باشه. به هر حال، مشکلات گوارشی دردسرسازن!
14. بوی بد دهان!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو متوجه بوی بد دهانش شده و خجالت کشیده. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش رفته مسواک زده ولی بازم حس خوبی نداشته. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش مسواک بزنن و از نخ دندان استفاده کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه آدامس نعنایی کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود شوهرش بهش گفته دهنش بو میده و خیلی ناراحت شده. یکی دیگه هم گفته بود از خجالت رفته زیر پتو و دیگه بیرون نیومده. به هر حال، بوی بد دهان خیلی بده!
15. لباس های ناراحت!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو متوجه شده که لباساش خیلی ناراحتن و اذیتش میکنن. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش مجبور شده لباساشو عوض کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن لباس های راحت بپوشن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه لباس راحت کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود بند سوتینش باز شده و اذیتش کرده. یکی دیگه هم گفته بود دکمه شلوارش باز شده و خجالت کشیده. به هر حال، لباس های ناراحت دردسرسازن!
16. صدای همسایه ها!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو صدای دعوای همسایه ها اومده و تمرکزشون رو بهم زده. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش مجبور شدن صدا رو کم کنن و آروم تر صحبت کنن. میگفت خیلی آزار دهنده بود. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن تو یه زمان مناسب این کارو انجام بدن که همسایه ها اذیت نشن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود از گوش گیر استفاده کنن. یه کاربر دیگه هم گفته بود همسایه ها داشتن آهنگ بلند گوش میدادن و تمرکزشون رو بهم زده. یکی دیگه هم گفته بود همسایه ها داشتن تعمیرات ساختمانی میکردن و صداش خیلی بلند بوده. به هر حال، صدای همسایه ها خیلی آزار دهنده است!
17. فکر کردن به مشکلات کاری!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو یاد مشکلات کاریش افتاده و استرس گرفته. میگفت دیگه نتونسته ادامه بده. بعدش شروع کرده به فکر کردن به راه حل ها و دیگه نمیتونسته ریلکس باشه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش ذهنشون رو از مشکلات خالی کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود مدیتیشن کنن. یه کاربر دیگه هم گفته بود یادش افتاده که باید یه پروژه مهم رو تحویل بده و استرس گرفته. یکی دیگه هم گفته بود یادش افتاده که با رئیسش دعوا کرده و ناراحت شده. به هر حال، فکر کردن به مشکلات کاری خیلی بده!
18. تلویزیون روشن بوده!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو متوجه شدن که تلویزیون روشنه و صداش بلند بوده. میگفت خیلی خجالت کشیدن. بعدش مجبور شدن تلویزیون رو خاموش کنن. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش تلویزیون رو خاموش کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه برنامه ضبط شده رو ببینن تا بعدا بتونن ادامه بدن. یه کاربر دیگه هم گفته بود یه فیلم ترسناک داشته پخش میشده و ترسیدن. یکی دیگه هم گفته بود یه برنامه ورزشی داشته پخش میشده و شوهرش حواسش پرت شده. به هر حال، تلویزیون روشن یه مزاحمه!
19. خواب رفتن دست و پا!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو دستش خواب رفته و دیگه نتونسته ادامه بده. میگفت خیلی آزار دهنده بود. بعدش مجبور شده دستش رو تکون بده تا خون توش جریان پیدا کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن یه پوزیشن راحت انتخاب کنن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود قبلش ورزش کنن. یه کاربر دیگه هم گفته بود پاش خواب رفته و دیگه نتونسته حرکت کنه. یکی دیگه هم گفته بود گردنش گرفته و خیلی درد داشته. به هر حال، خواب رفتن دست و پا دردسرسازه!
20. گره خوردن موها!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو موهاش گره خورده و کشیده شده و دردش گرفته. میگفت خیلی آزار دهنده بود. بعدش مجبور شده موهاشو باز کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش موهاشون رو ببندن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه کش مو کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود موهاش رفته تو دهنش و خفه شده. یکی دیگه هم گفته بود موهاش گره خورده به دکمه لباس شوهرش و کنده شده. به هر حال، گره خوردن موها خیلی بده!
21. عطسه ناگهانی!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو عطسه اش گرفته و نتونسته جلوی خودشو بگیره. میگفت خیلی خجالت کشیده. بعدش مجبور شده دماغشو پاک کنه. میگفت شوهرم خیلی ناراحت شد. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن قبلش داروهای ضد حساسیت بخورن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود یه دستمال کاغذی کنار تخت داشته باشن. یه کاربر دیگه هم گفته بود پشت سر هم عطسه کرده و شوهرش فکر کرده سرما خورده. یکی دیگه هم گفته بود عطسه کرده و کمرش گرفته. به هر حال، عطسه ناگهانی خیلی بده!
22. افتادن از تخت!
یکی از کاربرا نوشته بود وسط یه کار مهم، یهو از تخت افتاده پایین. میگفت خیلی خجالت کشیده و دردش گرفته. بعدش مجبور شده دوباره بره بالا. میگفت شوهرم کلی خندیده. خیلی از کاربرا گفتن که این اتفاق براشون افتاده و همیشه سعی میکنن تو وسط تخت بمونن. یه نفر هم پیشنهاد داده بود تختشون رو به دیوار بچسبونن. یه کاربر دیگه هم گفته بود داشته خواب میدیده که داره پرواز میکنه و از تخت افتاده پایین. یکی دیگه هم گفته بود تختشون شکسته و با هم افتادن پایین. به هر حال، افتادن از تخت خیلی خجالت آوره!






